گزارش گشایش مسیر تبریزی ها – دیواره علم کوه – ۱۳۸۷ – از زبان احد نصیرزاده

 

مرداد ماه سال هشتاد و هفت بود که داوود لطفی با من تماس گرفت و گفت می خواهد باهم صحبتی داشته باشیم. به کارگاه کوچک داوود رفتم. گفت تصمیم گرفته در دیواره علم کوه مسیری گشایش کند. البته با چند نفر از دوستان هم صحبت کرده است و بیشترشان نظرشان مثبت هست. در مورد چگونگی برنامه و مسیر مورد نظر روی دیواره باهم تبادل نظرکردیم. خلاصه بعد از چند روز داوود با من تماس گرفت و گفت برنامه قطعی شده و تجهیزات مورد نظر را باید تهیه کنیم. مقداری از تجهیزات از جمله چند حلقه طناب، میخ، ابزار حمایت میانی و،….. را نیز از هئیت کوهنوردی گرفتیم.
گشایش مسیر تبریزی‌ها بر روی دیواره علم کوه به دو دلیل برنامه ای به یاد ماندنی در تاریخ علم کوه بود. اول اینکه در آن زمان دارای سرعت قابل ملاحظه ای در گشایش بود. زیرا پیش از آن گشایش تمام مسیرها زمان بسیار بیشتری طول کشیده بودند. دوم اینکه بخشی از این مسیر شامل تراورس قیف مرکزی علم کوه میشد که همیشه به عنوان یک مرکز غیر قابل صعود به دلیل ریزش سنگ در قیف مطرح بود.
در این بین کسانی هم بودند که با شنیدن برنامه شروع به سنگ انداختن کردند و گفتند حتی سه طول هم نمی توانیم گشایش کنیم و به زودی با شکست در برنامه بازخواهیم گشت. ولی با همت و یاری دوستان، نام تبریزی‌ها از سال هشتاد و هفت در دیواره شمالی علم کوه برای همیشه به یادگار ماند. درخصوص گشایش مسیر توسط آذربایجانیها به نظر خود من این کار باید توسط نسل قبل از ما انجام می‌شد. چون کارهای بسیار بزرگ و ارزشمندی مانند اولین صعود زمستانی دماوند از مسیر شمالشرقی، اولین صعود زمستانی گرده علم کوه، اولین صعود زمستانی تیغه شرقی هرم سه، گشایش مسیر بر روی کلاهک بزرگ ماکو و…. انجام داده بودند. ولی روی دیواره علم کوه فقط دو طول تحت زاویه چهل و پنج درجه از لهستان پنجاه و دو به پاندوله فرانسوی ها با نام اورال گشایش کرده بودند و نیز در گشایش مسیر ایرانیها در سال هفتاد در علم کوه حضور داشتند. و این ماحصل فعالیت پیش از ما روی این دیواره بود که بیشتر کم کاری محسوب میشد.
هرچند هدف خود ما فراتر از دیواره علم کوه بود و ديواره علم کوه برای ما به محک کشیدن خود از لحاظ جسمی، روحی و… بود و اجرای این چنین برنامه ها تاثیری مستقیم بر موفقیت برنامه های آتی داشت.
تیم ما با تعداد چهارده نفر شکل گرفت که تعدادی فنی کار باتجربه بودند و تعدادی تازه کار جهت کسب تجربه و تعدادی کوهنورد معمولی بودند که فقط برای اینکه بتوانند به هزینه برنامه کمکی کرده باشند و به عشق نام تبریز همراهمان بودند. ناگفته نماند دوستانی هم بودند که علی رغم میل باطنی نتوانستند در برنامه حضور یابند.

شروع برنامه

در چهاردهم مرداد هشتاد و هفت ساعت هشت شب از تبریز و از میان بدرقه چند نفر از دوستان عازم رودبارک شدیم.
ظهر روز پانزدهم مرداد هشتاد و هفت به قرارگاه کوهنوردی رودبارک رسیدیم و پس از خوردن ناهار شروع به جمع و جور کردن وسایل فنی و تدارکات کردیم و درنهایت بارها را تحویل مسئول قاطرها آقا شیرزاد و آقا بیان کردیم.
شانزدهم مرداد هشتاد و هفت سوار بر نیسان شده و پس از عبور از مسیر خاکی به ونداربن و گوسفند سرای بریر رسیدیم و با کوله های سبک مسیر سرچال و علم چال را در پیش گرفتیم. بعد از ظهر به علم چال رسیدیم و شروع به انتقال وسایل به سکو که خالی بود کردیم تا هم به دیواره نزدیکتر باشیم و هم بتوانیم از بزرگ بودن سکو استفاده کرده و چادرها را کنار هم برپا کنیم. با وجود اینکه تقریبا دوبار همه برای بردن وسایل از علم چال به سکو اقدام کردیم ولی مقداری از وسایل ماند که تصمیم گرفتیم صبح نسبت به انتقال آنها اقدام کنیم.

مسیر تبریزی ها - علم کوه - موج کوه

آن شب در علم چال گویا نظمی حاکم نبود. دو تیم در دیواره بودند که یکی از تیم ها اوایل مسیر هاری رست بود و می خواستند شبانه صعود کنند و دیگری آخرهای مسیر اراکی ها که به مشکل برخورد کرده بودند و نمی توانستند صعود کنند. از قله سیاه سنگها و مسیر گرده آلمان‌ها هم نور چراغ پیشانی ها دیده می‌شود. خلاصه نفراتی که در سیاه سنگها بودند وارد شن اسکی شدند و تیمی که قصد صعود شبانه دیواره را داشتند بی خیال شده و برگشتند. دو نفر هم از قله برای کمک به نفراتی که در آخرهای مسیر اراکی ها بودند فرود رفته و طناب ثابت گذاشتند و آنها هم از دیواره خارج شدند. حدود ساعت دوازده شب بود که آرامش به علم چال برگشت و شب را به امید فردایی بهتر در چادرهایمان خوابیدیم.
هفدهم مرداد ماه هشتاد و هفت بعد از صرف صبحانه تیم فنی متشکل از باقر صمدیان، داوود لطفی، ابراهیم بیرامیان، رحمان عباسپور و من تشکیل جلسه دادیم. از آن جایی که باقر صمدیان به عنوان سرپرست برنامه تعیین شده بود بعد از صحبت در چگونگی برنامه من را سرپرست دیواره و داوود را به عنوان مسئول فنی دیواره معرفی کرد.

گلسنگ ها

بعد از جلسه فنی، رحمان و ابراهیم به سرپرستی من جهت نصب طناب ثابت روي گلسنگها و تا جایی که به عنوان ابتداي مسیر از روی سکو انتخاب کرده بودیم راهی شدیم. داوود و مهدی و احمد هم به آماده سازی وسایل فنی جهت انتقال به پای دیواره پرداختند. بقیه اعضای تیم نيز به انتقال بقیه تجهیزات از علم چال تا سکو مشغول شدند.
پس از رسیدن به یخچال علم چال شروع به كار كرديم. جاهایی که نیاز بود، براي ثابت گذاري از طناب استاتيك کوهنوردی استفاده می کردیم و جاهایی که نیاز نبود از همان طنابهای پلاستیکی روی گل سنگها استفاده می کردیم. در ميانه مسیر از طنابهای پلاستیکی جدا شده و به سمت راست و ابتدای مسیر لهستان پنجاه متمایل شدیم. حدود سه طول طناب ثابت تا ابتدای مسیر کار گذاشتیم و سپس شروع به بررسی شکافها كرديم. با بررسي شكافها جهت تصميم گرفتن در مورد ابتداي مسير با ابراهیم و رحمان متوجه شديم که صعود مسیر چندان هم راحت نخواهد بود چون شکافها پر از سنگهای ترکیده و ریزشی بود. شکافی را به عنوان ابتداي مسیر در نظر گرفتيم و شروع به فرود از طنابهای ثابت کرديم. در بین راه‌ به تیم دوم که وسایل فنی را به پای دیواره انتقال می دادند رسیدیم و کمی در مورد شکاف انتخابی جهت صعود صحبت كرديم. ما فرود رفتيم و آنها به طرف مسیر صعود کردند. تمامی بارها به سکو انتقال داده شده بود و تمامی اعضای گروه در سکو کنار هم جمع شده و در مورد مسیر صحبت می کردند.

 
مسیر تبریزی ها - علم کوه - موج کوه

دیواره

ساعت هفت صبح روز هجدهم مرداد هشتاد و هفت، داوود، احمد و من سکو را به قصد دیواره و شروع گشایش مسیر ترک کردیم. بقیه نفرات در علم چال به انجام وظایف مختلف مشغول شدند و چهار نفر جهت خرید وسایل مورد نیاز به رودبارک رفتند و شب را در قرارگاه رودبارک ماندند. پس از رسیدن به انتهای طناب ثابت ها که ابتدای مسیر لهستان پنجاه است، ابزارها را مرتب کرده و با شکاف موربی که به سمت چپ تمایل دارد شروع ميكنيم. داوود شروع به صعود طبیعی می کند و پس از کوبیدن چندین میخ و گذاشتن چندین ابزار غیر کوبشی و پس از چهل متر کارگاهی را ایجاد می کند. من و احمد وسایل و تجهیزات را به کارگاه اول انتقال دادیم و طناب را ثابت کردیم. در حالی که احمد در حمایت داوود هست تا طول دوم را گشایش کند من با دو عدد رول کارگاه را ایجاد کردم. طول دوم با بیست متر گشایش شد و کارگاه در طاقچه ای به طول پنج متر و عرض سی سانت با سه عدد رول ایجاد شد. در این طاقچه با طناب حدود پنج متر تیرولی ایجاد کردیم و کل تجهیزات را اینجا دپو کردیم. قرار شد کل وسایلي که از پایین انتقال مي¬يابد در اینجا دپو شود.
مسیر را طناب ثابت گذاشته و با گشایش شصت متر در روز اول با احساس رضایت از کار خود فرود را آغاز کرده و به سکو برگشتيم. شب تصمیم گرفتم روز بعد احمد و رحمان را جهت گشایش مسیر بفرستم و به رحمان سفارش کردم حتما نفر سر طناب احمد باشد تا فرصتی برای کسب تجربه داشته باشد و طول بعدی را خودش سرطناب برود. خود ما هم قرار شد استراحت کنیم و بعد از ظهر اقدام به بردن وسایل به کارگاه دوم کنیم. 

 

۱۹ مرداد

مسیر تبریزی ها - علم کوه - موج کوه

ساعت شش و سی دقیقه صبح نوزدهم مرداد هشتاد و هفت، احمد و رحمان به سمت دیواره حرکت کردند و ساعت نه و سی دقیقه در کارگاه دوم بودند. بالای کارگاه دوم شکاف اریبی به طول ده متر بود که زیر یک سقف بود و جای مناسبی برای ابزار گذاری داشت. من و داوود و استاد صمدیان در سکو نشسته بودیم و از دوربین تلسکوپی که بر روی سه پایه قرار داشت احمد و رحمان را رصد می كرديم. سعید هم دوربین فیلمبرداری خود را بر روی سه پایه فیکس کرده و مشغول فیلم برداری بود. هرچند كه این فیلم هرگز به دست ما نرسید و حتي علت آن را هم نفهمیدیم. سعید بعد از آن برنامه که به عنوان فیلمبردار آمده بود، به اتریش رفت و ما هميشه در حسرت دیدن آن فیلم مانديم. حسین و نامزدش خانم اکبری هم كه به عنوان گزارش نویس در برنامه حضور داشتند و بیشتر حضورشان جنبه کمک مالی برای برنامه بود، معمولا در جایی به دور از هیاهو می نشستند و مشغول نوشتن گزارش می شدند. امیر، یاسر و سعید هم که روز قبل برای خرید وسایل به رودبارک رفته بودند، قرار بود امروز به علم چال برگردند. خانم علیدوستی هم در کمپ هر کاری از دستشان می آمد از پختن غذا و آوردن آب تا بردن وسایل پای دیواره انجام ميدادند.
انتظار داشتم احمد آن شکاف را هر چه سریعتر ابزارگذاری و صعود کند زیرا شکاف کاملا ابزار خور و مطمئن بود. ولی هر بار از پشت دوربین به دیواره نگاه می کردم احمد همانجا بود و به نظر اصلا تحرکی نداشت. بهرحال بعد از چندین ساعت از شکاف اریب رد شد و وارد تنوره ای شد که تقریبا حالت شیب منفی داشت. بعد از بیست متر صعود احمد کارگاهی ایجاد كرد و طناب را ثابت کرد تا رحمان حین صعود روی طناب ثابت ابزارهای میانی را هم جمع کند. ولی از آن جایی که ابزارها مناسب شکاف کار گذاشته نشده بود و خیلی زیاد بودند، تعدادی از آنها کلا در مسیر ماندند و تا عصر هم فقط همان بیست متر کار شد. بعد از ظهر بچه از پایین رسیدند و من به همراه داوود و ابراهیم و مهدی جهت بردن تدارکات و وسایل فنی عازم دیواره شدیم. در گلسنگها رحمان و احمد را دیدیم که درحال فرود هستند. تجهیزات را تا پای دیواره بردیم و برگشتيم. عصر همگی تیم در سکو بوديم و در مورد ادامه روند گشایش بحث و تبادل نظر كرديم. هواي منطقه رو به سردي گذاشته بود.

۲۰ مرداد

یازده صبح بیستم مرداد هشتاد و هفت، وقتي كمي هوا گرمتر شد، داوود و من به سمت دیواره حرکت کردیم. بعد از دو ساعت در کارگاه سوم بوديم. به داوود گفتم حمایت کند تا من صعود کنم ولي داوود خواست این طول را هم صعود كند. در فرصت کمي كه تا عصر باقی مانده بود بیست و پنج متر گشایش شد و کارگاه چهارم با دو عدد میخ ایجاد شد و طناب ثابت کار گذاشته شد. بعد از ظهر سعید، امیر، یاسر و رحمان به پای دیواره آمده و تجهیزات و تدارکاتی که ما روز قبل به پای دیواره آورده بودیم را به کارگاه دوم انتقال داده بودند و سپس به کمپ برگشته بودند. بعدا رحمان تعریف می کرد موقع برگشت و در گل سنگها ریزش خیلی بزرگی شده بود که خوشبختانه سنگها با فاصله از دوستان رد شده بودند. عصر من و داوود به کارگاه دوم فرود آمديم. يعني به همان سکوی عریض سی سانتی برگشتيم تا همانجا شبماني كنيم. طنابها را زیرمان قرار دادیم تا از نفوذ سرما از سنگ جلوگیری کنیم و با خودحمایت خود را به کارگاه وصل کرديم و کیسه خوابها را روی خودمان کشیدیم. قرار بود آن شب را به صورت نشسته به صبح برسانیم. از شانس بد هوا ابری شد و سپس رعد و برق و بارش برف شروع شد. از آنجایی که اطرافمان پر از وسایل فنی و فلزی بود از صاعقه ها می ترسیدیم. اما راهي هم نبود جز انتظار. خوشبختانه بعد از دوساعت ابرها کنار رفتند و بارش قطع شد و ما تا صبح سعي كرديم كمي استراحت كنيم.

۲۱ مرداد

ساعت نه صبح بیست و یکم مرداد هشتاد و هفت فعالیت خود را روی دیواره ادامه داديم. پس از زدن یومار روی طنابهای ثابت تا کارگاه چهارم که خود اين كار باعث شد بدنمان گرم شود، شروع به صعود کردیم. باز هم من خواستم صعود کنم كه داوود گفت بگذار من بروم و من هم قبول کردم. طول پنجم بیست پنج متر مسیر کاملا عمودی بود که تا لبه داخلی قیف مرکزی پیش می رفت و کارگاه ناراحتی داشت. از این کارگاه مسیر ناتمام کرجی ها که آن طرف قیف بود کاملا دیده می شد که هنوز ابزارها بر روی مسیر همانطور باقی مانده بودند. و قیف که عظمت خاص خودش را دارد و یخی به عرض چهار متر در آن قرار داشت. به دليل نتابیدن نور خورشید داخل قيف هميشه سردتر است.
بیست و یکم مرداد ماه پس از گشایش طول پنجم، طول ششم مسیر با سی و پنج متر در لبه داخلی قیف گشایش شد و کارگاه راحتی ایجاد شد. حوالی ظهر ابراهیم بیرامیان، احمد شکری و یاسر فرخی وسایل و تدارکات را تا کارگاه دوم انتقال دادند و هنگام عصر وقتی ما فرود آمدیم به همراه ما به سکو برگشتند.

۲۲ مرداد

بیست و دوم مرداد هشتاد و هفت من و داوود در سکو به استراحت مشغول شدیم. به غیر از رحمان، مهدی و احمد که قرار بود آن روز تمامی تجهیزات را از کارگاه دوم به کارگاه ششم انتقال دهند، بقیه نفرات به سرپرستی آقای باقر صمدیان از مسیر گرده آلمان‌ها به قله علم کوه صعود کرده و عصر از مسیر سیاه سنگها به محل کمپ بازگشتند.
من و داوود از روی سکو با دوربین هم دوستانی که در گرده بودند و هم دوستانی که بارها را به کارگاه ششم انتقال می دادند را رصد می کردیم. ساعت نه صبح دوستان به طرف دیواره حرکت کرده و پس از رسیدن به کارگاه دوم، رحمان و مهدی زارع به کارگاه سوم صعود کردند. احمد تجهیزات را بر روی طناب متصل کرد و رحمان و مهدی بارکشی را انجام دادند. البته به علت آنکه کیسه بارها اکثرا در شکافها لاخ میشد واقعا کار سخت بود. رحمان بعدا تعریف می‌کرد وقتی کیسه بارها در شکاف لاخ می شدند و گیر می کردند حسابی کفر ما بالا می آمد. با توجه به اینکه کارگاه ششم ما در امتداد طاقچه قمقمه و مماس با کارگاه فرانسوی ها در لبه قیف مرکزی بود و نفراتی هم در مسیر فرانسوی ها و بالادست بچه ها در حال صعود بودند و هر از گاهی سنگ از زیر پای آنها در می رفت، بچه ها تصمیم گرفتند ما بین کارگاه پنجم و ششم زیر کلاهک تجهیزات را دپو کنند تا از گزند سنگها در امان بمانند و سپس اقدام به فرود کردند. عصر که همه دوستان برگشته بودند طی جلسه ای تصمیم گرفتیم فردا چهار نفر برای اتمام مسیر به دیواره برویم.

۲۳ مرداد

ساعت هفت صبح بیست و سوم مرداد در قالب دو تیم به دیواره رفتیم. من و داوود پس از کشیدن یومار روی طنابهای ثابت به کارگاه ششم رسیدیم و شروع به گشایش مسیر کردیم. رحمان و احمد هم قرار شد وسایلی که مابین کارگاه پنجم و ششم دپو شده بود را به کارگاه ششم انتقال دهند. طول هفتم با صعود سی متر گشایش شد و این کارگاه دقیقا مماس با مسیر فرانسوی ها است که از کارگاه طاقچه قمقمه به سمت قیف تراورس می شود و سپس به صورت عمودی صعود می‌شود. در این بین دو نفر از کوهنوردان اراکی از طاقچه قمقمه تراورس کردند و پس از احوالپرسی با ما در مسیر فرانسه صعود کردند و البته این اصلا برای ما خوب نبود چون ما تصمیم داشتیم در قیف تراورس کنیم و آنها دقیقا در بالادست ما در حال صعود بودند و اگر سنگی از پای آنها در میرفت مستقیما ما را نشانه می گرفت. در این لحظه احمد و رحمان پیش ما رسیدند. باهم عکسی گرفتیم و کار را ادامه دادیم. در این زمان شروع به گشایش مسیر تراورس قیف مرکزی کردیم. گشایش طول هشتم یعنی تراورس دیواره سمت چپ قیف مرکزی حدود بیست و پنج متر با دوعدد میخ و دو ابزار غیر کوبشی انجام شد و پس از گذر از داخل قیف که ترکیبی از سنگ و یخ به عرض پنج متر بود وارد دیواره سمت راست شدیم و با صعود حدود پنج متر کارگاه را در محلی راحت ایجاد کردیم.


طول نهم را به طول بیست متر در کنار دیواره سمت راست قیف که شیبی حدود هفتاد درجه داشت را صعود کردیم. با توجه به اینکه به مقداری وسایل فنی نیاز داشتیم که در مابین کارگاه پنجم و ششم مانده بود قرار شد رحمان فرود رفته و آنها را بیاورد. طول دهم به طول چهل و پنج متر در شکافی که مناسب ابزارهای سایز متوسط بود گشایش شد و به طاقچه ای که مثلثی شکل بود رسیدیم. البته اندازه آن به قدری بود که فقط می‌توانستیم روی آن بایستیم. از آن جایی که طاقچه شبیه مثلث بود آنجا را کارگاه طاقچه مثلثی نام گذاشتیم. در این بین رحمان هم خود را به ما رساند. هوا کاملا تاریک شده بود و ما تنها دو راه داشتیم یا باید صعود می کردیم تا جای مناسب برای شبمانی پیدا کنیم و یا فرود میرفتیم و در طاقچه قمقمه بیواک می کردیم. رحمان پیشنهاد کرد در تاریکی صعود کنیم شاید جای مناسبی پیدا شد.

علم کوه - مسیر تبریزی ها

استاد صمدیان که نگران ما بود با بیسیم احوال ما را جویا می شد. خبر دادیم که در حال صعود هستیم تا جای مناسبی برای شبمانی پیدا کنیم. طول یازدهم کنج بود و بعد از بیست متر صعود به طاقچه ای بزرگ رسیدیم که به راحتی می‌توانستیم چهار نفری در آنجا بخوابیم. ساعت ده و نیم شب بود و ما بعد از خوردن شام که شامل دو تن ماهی و سوپ بود، دو کیسه خواب را که همراه داشتیم روی خود کشیدیم تا بخوابیم. آن روز فعالیت خوبی داشتیم. صد و شصت متر گشایش مسیر با چهار کارگاه حاصل فعالیتمان بود. قبل از خواب با کمپ تماس گرفته و وضعیت خود را اطلاع دادیم. فکر می کردم از فرط خستگی بیهوش شوم ولی سرمای شب از یک طرف و نفوذ سرما از سنگها از طرف دیگر مانع می شد.تمام طول شب همگی مان حالت نیمه هوشیار داشتیم.

۲۴ مرداد

صبح بیست و چهارم مرداد پس از آنکه آفتاب بر روی دیواره و ما تابید کم کم احساس کردیم می‌توانیم راحت بخوابیم بدون آنکه سردی هوا اذیتمان کند. ساعت نه صبح بود که از زیر کیسه خواب بیرون آمدیم. در کمپ و روی سکو یک نفر قدم می‌زد و ما مطمئن بودیم او کسی نیست جز استاد صمدیان که نگران ما بود و نتوانسته بود بخوابد. سنگ بالای ما مخلوطی از رنگهای زرد و نارنجی و قهوه ای است که با تابیدن نور خورشید حالت طلایی به خود می گیرد. این سنگ را سنگ طلایی و جایی را که شبمانی کردیم طاقچه طلایی نام گذاشتیم. با کمپ تماس گرفتیم و استاد صمدیان گفتند بالای دو جورابی ها هستیم. مطمئن شدیم آن روز از دیواره خارج می‌شویم و گشایش مسیر تمام می‌شود. بعد از خوردن صبحانه قرار شد احمد و رحمان فرود رفته و طنابهای ثابت مسیر و وسایل اضافه به جا مانده را جمع کنند و از پایین ابراهیم به همراه دو نفر برای کمک به آنها و جمع آوری وسایل بیایند. همینطور قرار شد امیر و یاسر تدارکات و نیز طناب پلاستیکی برای ثابت گذاری ریزشی های انتهای مسیر که به عنوان راهنما گذاشته می شود را برایمان به قله بیاورند.
با توجه به اینکه در طول مسیر اصلا ابزار بزرگ استفاده نکرده بودیم تصمیم گرفتیم ابزارهای بزرگ را بدهیم پایین ببرند و تا می‌توانیم سبک بار مسیر را ادامه دهیم. البته دادن ابزارهای بزرگ کار اشتباهی بود که بعد از صعود طول دوازدهم متوجه آن شدیم.

 


پس از خداحافظی از رحمان و احمد، آنها فرود رفتند تا مسیر را از وسایل اضافی پاکسازی کنند. در سمت راست طاقچه طلایی شکاف باریکی بود که میخ خوری خوبی داشت. به شکاف که خوب دقت کردم دیدم قبلا اینجا میخ کوبیده شده و در آمده چون لبه های شکاف که کاملا صاف بود در چند جا شکسته بود که نشان می داد میخ کوبیده شده و درآمده است. بعد از صعود حدود ده متر فهمیدیم حدس من درست است چون به دو عدد قوه چوبی خیلی قدیمی که پوسیده بودند برخوردیم. بعدها فهمیدیم این تکه از مسیر برای لهستان چهل و هشت هست که الان دیگر از آنجا صعود نمی شود. شاید قسمت این بود که حلقه مفقوده مسیر لهستان چهل و هشت به این صورت پیدا شود.
در این بین رحمان و احمد با جمع آوری طنابهای ثابت و گذاشتن تسمه و حلقه فرود در کارگاه‌ها پایین می رفتند ولی در هر طول فرود، یک حلقه طناب و تعدادی ابزار جا مانده در مسیر به بارهایشان اضافه میشد. در کارگاه دوم تصمیم می گیرند تا وسایل را آنجا گذاشته و برای جمع آوری ادامه مسیر فردا بروند. در پای دیواره به ابراهیم و مهدی می‌رسند که برای کمک آمده بودند ولی انتقال آن بخش از وسایل را به روز بعد موکول می کنند.
شکاف سمت راست سنگ طلایی حدود سه متر میخ خور بود و بالای آن حالتی داشت که دیده نمی شد. پس از صعود آن سه متر شکاف بزرگ می شد و نیاز به ابزارهای سایز بزرگ بود که متاسفانه آنها را به پایین فرستاده بودیم. بنابراین مجبور شدیم حدود پانزده متر را با هوک صعود کنیم. در این شکاف بزرگ بود که قوه چوبی های قدیمی را دیدیم و من بعد از برگشتن به تبریز و تحقیق در مورد آن فهمیدم ادامه مسیر لهستان چهل و هشت هست که اکنون پس از صعود دوجورابی ها، از مسیر دیگری صعود می کنند.
پس از شکاف بزرگ یک رول جاگذاری کردیم و پس از سی و پنج متر طول دوازدهم تمام شد. فکر می کردیم مسیر دیگر تقریبا تمام شده است ولی یک خیال خام بود چون ریزشی های مسیر که تقریبا هفتاد متر بود بسیار زمانبر شد. از بالای دیواره صدای امیر و یاسر را می شنیدیم که ما را صدا می زدند و برایمان تدارکات آورده بودند. حدود چهار بعد از ظهر بالاخره از ریزشی ها بیرون آمدیم و کار گشایش مسیر تمام شد. داوود و من همدیگر را در آغوش گرفتیم و شادیمان را با یاسر و امیر تقسیم کردیم. در پایین و در علم چال استاد صمدیان به همراه دوستان به گردنه شانه کوه رفته بودند تا از آنجا که به دیواره دید خوبی دارد شاهد اتمام مسیر باشند. با اتمام مسیر صدای شادی بچه ها از کف علم چال به قله می‌رسید.
دوستان تعریف می کردند که همگی جمع شده بودند و از اتفاقات آن روز صحبت می کردند. بعدتر شنیدیم که پس از اتمام مسیر استاد صمدیان اشک شوق ریخته بود و این اشک مردی بود که اعتبار خود را گرو گذاشته و برای کمک به جمع ما پیوسته بود. البته که باید دست چنین پیشکسوتی را بوسید. استاد صمدیان می گفت شب قبل که در دیواره بودید ابرهای سیاه همه جا را گرفته بودند و من دعا می کردم بارندگی نداشته باشیم که وقتی ساعت دو نیمه شب هوا صاف شد کلی خیالم راحت شد. دیواره نوردانی که از شهرهای دیگر آنجا بودند باور نداشتند که قیف مرکزی تراورس شده است. شب در علم چال دوستان جشن گرفته بودند و شب علم چال غیرقابل وصف بوده و البته جای ما خالی بود.

مسیر تبریزی ها - دیواره علم کوه


من به همراه داوود و امیر و یاسر به جانپناه خرسان رفتیم تا شب را داخل جانپناه و جای گرم بخوابیم. ولی گویا قسمت ما این هست آسمان سقف ما باشد چون داخل جانپناه پر بود و اصلا جا وجود نداشت. پس از خوردن شام که کنسرو عدس بود داخل کیسه خواب رفتیم و کنار جانپناه شب را به صبح رساندیم.

۲۵ مرداد

بیست و پنجم مرداد ماه یاسر و داوود برای ریزشی ها طناب راهنما گذاشتند. بعد از اتمام کار از طریق سیاه سنگها عازم علم چال شدیم. رحمان به همراه احمد، مهدی، سعید ورزند و خانم علیدوستی به کارگاه دوم رفته و پس از جمع آوری وسایل مانده در آنجا به علم چال برگشته بودند. ما هم به امید اینکه پس از رسیدن به علم چال امروز را خیلی راحت در چادر استراحت خواهیم کرد تا فردا به رودبارک برگردیم با خوشحالی به علم چال برمی گشتیم. در صورتی که این خوشحالی دیری نپایید. استاد صمدیان به دوستان گفته بود کل وسایل را جمع کنند و به شیرزاد صاحب قاطرها گفته بود که بالا بیاید و وسایل را برگرداند. وقتی ما به پناهگاه شکسته رسیدیم، دیدیم دوستان تمام وسایل را بار قاطر کرده اند و منتظر ما هستند تا پایین برویم. با رسیدن به پناهگاه شکسته دوستان، ما را در آغوش گرفتند و تبریک گفتند. چون کفشهای کوهنوردی مان را داخل کیسه بار گذاشته و برروی قاطر بسته بودند مجبور شدیم با همان کفشهای اسپورتکس که برای چندین روز در دیواره پایمان بودند و پاره شده بودند به طرف رودبارک برگردیم. ساعت چهار عصر علم چال را با دیواره باشکوه علم کوه که چندین روز ما را مهمان خود کرده بود ترک کردیم و ساعت دوازده شب به رودبارک رسیدیم. پس از یک دوش آب گرم که واقعا می چسبید و خوردن شام و بعد از چندین روز در رودبارک یک خواب راحت داشتیم.

۲۶ مرداد و پایان

بیست ششم مرداد در رودبارک بودیم و هرکس از راه می رسید گشایش مسیر جدید را تبریک می گفت. کروکی مسیر را به همراه گشایشی مختصر در دفتر قرارگاه ثبت کردیم و عصر پس از خداحافظی با مسئولین قرارگاه رودبارک عازم تبریز شدیم.


منبع :
تعداد بازدید:209
کلیه حقوق مادی و معنوی محتویات این سایت محفوظ است