صعود دیواره روپال نانگاپاربات به سبک آلپی

 

کل هزینه برای ما چهار نفر کمتر از ده هزار دلار شد که باید به آن هزینه حمل و نقل هوایی هم اضافه کرد. ما هزینه اکسپدیشن را از جیب خودمان پرداخت کردیم. نبود اسپانسر یعنی نبود اجبار. اجباری برای درست کردن فیلم یا ایجاد یک شوی اینترنتی نبود پس می توانستیم روی صعود تمرکز کنیم. کمتر از صد در صد تمرکز به معنای غیرممکن شدن صعود رخ روپال برای ما بود.

در سی آگوست ، یک ماه بعد از رسیدن ما به بیس کمپ ، فشار هوا بالا رفت و ابرها شروع به پراکنده شدن کردند. مه برطرف شد و دیواره مشخص گردید. ما با یک هواشناس در امریکا تماس گرفتیم. او پشت کامپیوتر پرید و به ما اطمینان داد که یک جریان پرفشار در حال ایجاد شدن است. 

 

شروع برای جبهه روپال

۳۱ آگوست برای تمام روز هوا صاف و در تمام طول روز بهمن از روی جبهه در حال ریزش بود. ما صبر کردیم. ما هم هوا و آماده صعود بودیم. اولین روز از سپتامبر شروع به صعود کردیم.

دیواره بسیار عظیم است ، اما شیب آن خیلی زیاد نیس. حداقل برای روز اول که اینطور بود. در این قسمت از طناب استفاده نکرده تا حدود هزار متر صعود کردیم. قدرت آفتاب زیاد است و در تمام بعد از ظهر بهمن در کوه ریزش می کند. چندین بار مجبور شدیم که این قسمت ها را ببریم.

روز دوم ، صبح زود آغاز کردیم. قبل از طلوع آفتاب از یک قسمت رد شدیم که معلوم شد اشتباه بوده و مجبور شدیم بازگردیم. بدون طناب داشتیم کار می کردیم اما به دلیل شرایط یخ مجبور شدم یک کارگاه بزنم.

وینس سرطناب ادامه داد. او کوله ده کیلویی حمل می کرد و من با کوله سنگینتر ۱۸ کیلویی نفر دوم بودم. ما پنج طول صعود کردیم تا به کراکس پیشانی دیواره رسیدیم. سی دقیقه بعد وینس یک جای خوب برای حمایت دقیقا در زیر کراکس پیدا کرد. در آن ارتفاع صعود چنین شیبی با کوله بسیار دشوار است. من بدون بار شروع به صعود این قسمت کردم. این طول دارای شیب زیاد و امکان میانی گرفتن بسیار کم بود. طول سخت هم از نظر روانی و هم از نظر فنی.

بقیه روز به سرعت و نسبتا راحت گذشت. ما بیواکمان را در یک جای ایمن انجام دادیم.

هنوز تاریک بود که شروع به حرکت کردیم. مسیر شیبدار شده بود و پیدا کردن جای مناسب برای شب مانی هم در این قسمت مسیر سخت تر از قبل به نظر میرسید. برای ساعت ها در برف با شیب ۵۰ درجه صعود کردیم.

روپال - کوهنوردی
وینس اندرسون در روز سوم در حال صعود سولو

بعد از شش ساعت صعود بدون طناب یک پیچ یخ در یک شکاف پر از یخ کار گذاشتم ، کوله را درآورده و طناب را آماده کردم. وینس طناب را گره زد و شروع به صعود کرد. از اینجا مسیر ما از تلاش سال ۲۰۰۴ جدا میشد. حالا ما در حال صعود ستون مرکزی جبهه روپال بودیم. این کوهنوردی پر از لذت است. سنگهای با کیفیت خوب ، ابزار ایمن و رگه های یخ امکان صعود با استفاده از قسمت های یخی را فراهم می کرد.

مرتبط : کلنگ کوهنوردی ، پوشاک کوهنوردی ، به سبک سبکبار ، انواع کرامپون

صعود همزمان

سپس تاکتیک را عوض کردیم و به طور هم زمان ادامه دادیم. یک پیچ یخ در بین ما در حین صعود قرار می گرفت. شرایط بسیار خوبی بود. پس از هر پنج طول صعود استراحت و تغذیه می کردیم. با غروب هوا نیز همچنان به صعود ادامه دادیم.

با تاریکی هوا مجبور بودیم تا هر طول را به صورت جداگانه حمایت کنیم. در اینجا یخ پرشیب تر و سخت تر بود. عضلات ما خسته هستند و به نظر میرسید ابزارهای ما کند شده اند. تعداد طولهایی که امروز صعود کرده بودیم در حدود سی طول شده بود. حالا من سرطناب میرفتم و دنبال یک جای مناسب برای شب مانی بودم. به دلیل خستگی می دانستم که باید بیشتر تمرکز کنم. من باید در بهترین حالت خودم باشم. در تاریکی ادامه داده و از یک یخ ۶۰ درجه عبور کردم . بالاخره به یک محل مناسب برای شب مانی رسیدیم.

آفتاب شروع به تابیدن کردن و چادر ما هم گرم شد. من شروع به آب کردن برف کردم و در همین زمان به ادامه مسیر هم فکر می کردم. جلوی ما یک قسمت از دیواره وجود داشت که ممکن بود غیر قابل صعود باشد. عکس های ما راه حلی برای این قسمت به ما نشان نداده بود. از طریق دوربین هم این قسمت پرشیب و غیر قابل نفوذ به نظر می رسید. اگر نتوانیم این قسمت را صعود کنیم مجبور خواهیم بود ۳۰۰۰ متر دیواره زیر پایمان را با وجود تعداد کم ابزار فرود برویم.

هفت هزار متری در روپال

من نگران این بودم که مسیر بیش از حد سخت باشد و البته الان در هفت هزار متری بودیم. چند طول صعود می تواند به اندازه کل روز وقت گیر باشد. یک بیواک بد می توانست کلا ما را از پا در بیاورد.

البته ما متعهد به صعود بودیم. در اینجا امکان هیچ کمکی از بیرون هم وجود نداشت. اما یک حس به من می گفت که راهی پیدا خواهیم کرد. البته این شاید تنها یک حس باشد. به هر صورت عدم اطمینان قسمتی از چالش ما بود. بدون عدم اطمینان ماجراجویی هم در کار نخواهد بود. از یک قسمت برفی آسان عبور کرده و به قسمت سنگی رسیدیم.

 
کل هزینه برای ما چهار نفر کمتر از ده هزار دلار شد که باید به آن هزینه حمل و نقل هوایی هم اضافه کرد. ما هزینه اکسپدیشن را از جیب خودمان پرداخت کردیم. نبود اسپانسر یعنی نبود اجبار. اجباری برای درست کردن فیلم یا ایجاد یک شوی اینترنتی نبود پس می توانستیم روی صعود تمرکز کنیم. کمتر از صد در صد تمرکز به معنای غیرممکن شدن صعود رخ روپال برای ما بود.

یک قسمت وجود داشت که از نظر پنهان بود. باید به سمت راست تراورس می کردیم. یک کنج برای صعود پیدا کردم. یک قسمت یخی تقریبا عمودی به طول پنجاه متر. از این قسمت توانستیم رد شویم.

طولهای صعود با یخ عالی در جلوی ما یک به یک ظاهر می شدند. اما انگار تاریکی با ما مسابقه گذاشته بود. به دنبال جایی برای شبمانی بودیم. درست قبل از غروب یک جا در گوشه مسیر را به وینس نشان دادم و نظر وی را درباره شب مانی پرسیدم. هرچند جای بهتری به چشم نمی آمد. به سمت جایی که مدنظر گرفته بودم ادامه دادم. ۱۵ متر بالاتر آخرین پیچ یخم را گذاشته و به سمت نقاب در سمت چپم ادامه دادم. در حین عبور از روی نقاب ، شکست و روی تبریخ سمت راستم ماندم. خودم را جمع و جور کرده و به مسیر به سمت نقطه شب مانی حرکت کردم.

ما هر شب برای ایجاد کردن یک جای خواب مناسب تلاش زیادی می کردیم تا بتوانیم دراز بکشیم و یک خواب مناسب داشته باشیم. وینس دچار کوفتگی شده بود. قسمت بزرگ نقابی که شکسته بود در پی سقوط به شانه او خورده بود. محل خواب امشبمان در پناه نبود اما خوشبختانه بادی هم نمی وزید.

روز پنجم

امروز روز پنجم برنامه هست و ما در بالای هفت هزار متری در حال صعود هستیم. هدف ما این است که یک روز نسبتا سبک را بگذرانیم و یک جای بهتر برای شبمانی پیش از تلاش نهایی برای صعود به قله بیابیم. در حدود ۷۴۰۰ متری یک یالچه برفی دیدیم. آن را برای زدن چادر صاف کرده ، چادر زده و شروع آب کردن برف کردیم.

در ساعت ۳ صبح شروع به صعود کردیم. صعود امروز ما با صد متر مسیر ترکیبی شروع شد. صعودی که در ارتفاعات پایینتر میتوانست لذت بخش باشد، در این ارتفاع تبدیل به یک چالش شده بود. در ادامه مسیر شیب تندتر و برف عمیق تر می شد. من نگران پایداری پشته برف بودم. وینس هم نگران فشار صعود در آن ارتفاع بود. رویای به پایان رساندن مسیر و رسیدن به قله نانگاپاربات حالا به نظر دور از دسترس میرسید.

هر دوی ما ساکت بودیم. من برف را با تبر یخ به پایین میدادم و سپس با زانو آنرا رد می کردم. پس از ۵ دقیقه کنار می رفتم و وینس ادامه میداد. برای بیش از دو ساعت به این کار ادامه دادیم. پس از دو ساعت و نیم به پشت سرم نگاه کردم و دیدم که فقط ۶۰ متر صعود کرده ایم. با روشن شدن هوا یک قسمت کم برف تر نزدیک سنگها پیدا کردم و به سمت آن ادامه دادم. در حالی که یک پا روی برف و یک کرامپون روی سنگ بود به مسیر ادامه می دادیم.

آخرین گامها به سمت قله

در ارتفاع بیش از ۷۶۰۰ متری احساس خستگی داشتیم. وینس هم به نظر خواب آلود می آمد. اما جایی در مسیر برای استراحت وجود نداشت. بوی قله به مشام میرسید اما به نظر خیلی از ما دور بود. در این زمان بود که یک دفعه دیواره چهار هزار متری به پایان رسید و ما به لبه مسیر رسیدیم.

در روبه روی ما صخره ها و چند قله کاذب بودند. یک جا در این قسمت برای استراحت پیدا کردیم. در ساعت ۴ بعد از ظهر روی یک قله کاذب قرار گرفته و بالاخره قله اصلی را دیدیم. این اولین جایی بود که پس از شش روز بدون حمایت می توانستیم روی آن بنشینیم. پس از دقایقی شروع به حرکت کردیم تا آخرین مترها را به سمت قله تمام کنیم. نزدیک غروب بود که پایم را روی قله گذاشتم. پس از دقایقی وینس هم به من ملحق شد.


منبع :
تعداد بازدید:211
کلیه حقوق مادی و معنوی محتویات این سایت محفوظ است