ما در ابتدا برای داشتن شش عضو اکسپدیشن برنامه ریزی کرده بودیم. با این حال، یکی از آنها از همان ابتدا از شرکت در برنامه انصراف داد. یکی دیگر پس از رسیدن به بیس کمپ، برنامه کوهنوردی متفاوتی را انتخاب کرد. و نهایتا ما چهار نفر عازم برنامه شدیم: هومن آپرین، مارتین زابالتا، اندی کورتز و من.
رهبر این اکسپدیشن هومن بود – مردی کوتاه قد، عضلانی، نرم زبان، با اراده آهنین و وسواس اعتماد به مردم و بالا رفتن از کوه. هومن که کهنه کار سفرهای اعزامی در سراسر جهان است، بیش از هشت بار به نپال صعود کرده است.
اندی اهل کلرادو است، یک زمین شناس صخره نورد که چندین سال پیش مشتری هومن در سفری به نپالی بوده است. یک سنگنورد قوی با تجربه محدود در کوهستان، سرانجام پس از آسیب دیدگی بازوی خود در حین سفر به کمپ ۲، اکسپدیشن را ترک کرد. مارتین در سال ۱۹۸۰ اورست را صعود کرد، در سفر به ماکالو و لوتسه بود و با تجربه ترین کوهنورد ارتفاع بالا در میان ما بود. مارتین یک نجار در اوکلند است و تا حد امکان زمان کمتری را برای سفر در نظر گرفت و با پرواز به روستای لوکلا از پیاده روی وقت گیر اجتناب کرد و پس از صعود دوباره از آنجا با پرواز بازگشت.
شروع برنامه
در تاریخ ۷ اکتبر از کاتماندو، اجازه پیادهروی دو هفتهای را به بیس کمپ و سپس حدود ۲۵ روز صعود از بیس کمپ به قله و بازگشت به بیس کمپ را دریافت کردیم.
قسمت پیمایش برنامه ما در واقعیت فقط ۱۰ روز طول کشید که شامل چندین روز استراحت و هم هوایی بود. با این حال، یک طوفان موسمی با تاثیر گرفتن از یک طوفان در شمال هند، ما را در برف تا زانو در ۱۶ اکتبر، پنج روز قبل از ورود برنامه ریزی شده ما به بیس کمپ، مواجه کرد.
در حالی که من و مارتین در دهکده دینگبوچه نشسته بودیم و در حال نوشیدن چای بودیم، برف مانند دسته های مرطوب دستمال کاغذی بارید. ما بعداً از طریق وزارت گردشگری متوجه شدیم که ۸۵٪ از تمام برنامه های هیمالیا در آن فصل شکست خوردند و بیشتر آنها با برف عمیق مشکل داشتند.
در ۱۹ اکتبر آسمان بالاخره صاف شد و ما به روستای پانگبوچه رفتیم تا بارهای خود را تحویل بگیریم و یاک ها را استخدام کنیم. اکسپدیشن خط الراس جنوبی ایتالیا قبلاً در یک بیس کمپ به ارتفاع ۴۷۰۰ متری شروع شده بود و برنامه ما این بود که از مسیر آنها در برف سنگین روز اول استفاده کنیم و سپس در روز دوم مسیر را در کنار یاک ها بشکنیم تا کمپ خود را ایجاد کنیم. تازه رسیدن به کمپ اصلی ایتالیا روز طاقتفرسایی بود، زیرا یاک ها در میان برفهای عمیق تلو تلو خوردند، بارهایمان را به صورت دورهای پایین میریختند و از مسیر خارج میشدند. ما شب دیرهنگام رسیدیم و مسئول یاکها تصمیم گرفت که به دلیل برف عمیق نمی تواند جلوتر برود. من روی تجهیزات ۷۵۰ کیلویی تیم نشستم و نظاره گر یاک ها بودم که از دامنه کوه دور می شدند و در این فکر بودم که چگونه باید یک بیس کمپ در ارتفاع ۶۰۰ متر بالاتر از این نقطه ایجاد کنیم.
ایجاد یک بیس کمپ در بالاتر از جای فعلی بدون باربرها و یاکها هفتهها زمان ارزشمندی را میبرد که ما نداشتیم، بنابراین ترجیح دادیم در نزدیکی کمپ اصلی ایتالیا کمپ بزنیم. مسیر ایتالیایی ها به سمت بالا از میان برف عمیق به ما کمک کرد که پیمایش نسبتا آسانتری به بیس کمپ پیشرفته خود داشته باشیم. سه شرپای ما، آنگ تمبا، سورچا و تنسینگ به همراه دوستی از خانه، باب موریس، در حمل بار کمک کردند تا در روز سوم توانستیم خود را با تمام وسایل در ارتفاع ۵۳۶۴ متری مستقر کنیم.
این اولین دیدار من از مسیر صعود غیر از عکس های سیاه و سفید هومن بود. با استفاده از تلسکوپی که اندی به همراه آورده بود، سعی کردیم تاقچه های احتمالی را انتخاب کنیم و روش های غلبه بر برخی از بخش های دشوار را مورد بحث قرار دهیم. یک خط الراس طولانی با زاویه کم ما را به پایه بخش سنگی می رساند که در آنجا صعود دشوار آغاز می شد. در بالای این قسمت یک خط الراس برفی طولانی و پیوسته تا سطح صخره بالایی امتداد داشت که در آن ما میتوانیم به مسیر استاندارد خط الراس جنوبی برسیم. از نقطه ای که ما می توانستیم ببینیم، خط الراس بسیار شیب دار به نظر می رسید.
پس از اینکه از پاکوب ایتالیایی ها خارج شدیم، مسیر ما به آن سوی بیس کمپ پیشرفته به دلیل برف عمیق با مشکل مواجه شد. شرایط مشخص کرد که یک کمپ دیگر پیش از درگیر شدن با قسمت اصلی صعود هم نیاز خواهیم داشت.
کمپ ۱
در ۳۰ اکتبر من، مارتین و هومن کمپ ۱ را در ارتفاع ۵۵۰۰ متری برقرار کردیم. در روز بعد، آنها حدود پنج طول ثابت گذاری کردند و از برف شیب دار به سمت چپ یال عبور کرده و از آنچه که بخش صخره ای دشوار به نظر می رسید روی خط الراس اجتناب نمودند. من و اندی به آنها ملحق شدیم و در روز سوم صعود، به دنبال مارتین که از میان برف له شده سیب زمینی مانند به سمت بالا می رفت، بر روی تاج الراس بالا رفتیم. همه ما به خاطر غلبه بر اولین مجموعه از مشکلات مسیر احساس موفقیت کردیم. در کنار هم مثل یک تیم فوتبال که در نیمه پیشروی میکند عمل می کردیم. سپس تقسیم غذا برای چند روز آینده صورت گرفت. تصمیم این بود که ما چهار نفر بارها را به بالای طناب های ثابت خود حمل کنیم، جایی که من و هومن کمپ دوم را در ارتفاع حدود ۵۸۰۰ متری ایجاد می کنیم. سپس، در حالی که اندی و مارتین بار دوم را در صبح روز بعد حمل می کردند، من و هومن به ثابت گذاری طناب ها تا خط الراس ادامه دهیم.
روز بعد ما به همراه بارهای خود به بالای مسیر بازگشتیم، جایی که مارتین یک نقطه را برای کمپ زدن در نظر گرفته بود. ما سعی کردیم سکوی مناسبی ایجاد کنیم اما موفق نشدیم و سپس به سراغ یک قسمت دیگر رفتیم. پس از عدم پیدا کردن جای مناسب مجبور به بازگشت به همان سکو شدیم. شبمانی روی یک لبه نامطمئن با آرزوی یک نقطه مناسب تر برای کمپ زدن گذشت. صبح روز بعد به بزرگ کردن همین کمپ گذشت تا برای دو نفر دیگر اعضای تیم نیز سطح کافی ایجاد شود.
در تمام طول صعود هومن، من و مارتین به نوبت جلو میرفتیم و روز بعد نوبت من بود. اندی صبح همان روز به دلیل آسیب دیدگی بازویش که روز قبل رخ داد به بیس کمپ بازگشت. ما سه نفر ادامه دادیم تا ۲۵۰ متر طناب باقیمانده مان را ثابت گذاری کنیم. مسیر پیش رو ترکیبی از قسمتهای برفی و سنگی بود. در نهایت با زدن انواع تکنیک ها در میان برف، میانی های صعود و کارگاه ها ایجاد شدند و توانستیم باقی طنابی که داشتیم را ثابت گذاری کنیم.
برای ادامه برنامه ۲ حلقه طناب صعود داشتیم و هدف این بود که باقی مسیر را به صورت آلپی ادامه دهیم. این روش یک تکنیک رایج است که قسمتی از مسیر به شکل محاصره ای و قسمت دیگر به شکل آلپی صعود می شود که به آن کپسوله می گویند. ما می دانستیم که حدود ۷۵۰ متر صعود در پیش داریم پس برای ۵ روز مواد غذایی با خود برداشته و شروع کردیم.
افزایش وزن کوله های ما صعود را به شدت دشوارتر می کرد. با رد شدن از قسمت های ثابت گذاری شده سه طول توانستیم صعود کنیم. این در حالی بود که روز قبل فکر می کردیم برای عبور از این قسمت پیش رو تنها یک روز کافی خواهد بود تا به خط الراس برسیم.
فردای آن روز مصمم بودیم که به انتهای خط الراس برسیم. با کوله های سنگی و پیشگامی مارتین به حرکت ادامه دادیم. به نظر میرسید مارتین بعد از هر طول قوی تر می شد و در پایان روز به پای قسمت صخره ای رسیدیم و به آرامی یک تاقچه در ارتفاع حدود ۶۲۰۰ متری تراشیدیم. با آویزان شدن از پیچ های یخ و چند نبشی برف شب بسیار بدی گذشت.
در ۶ نوامبر کمپ ۴ را ترک کردیم و به سمت رمپ رسیدیم. این رمپ ها کانالهای شیب دار برف و یخی بودند که نوارهای صخره ای از هم جدا شده بودند. هومن قسمتی از اینها را صعود کرد و به دنبال ایجاد کارگاه می گشت. سپس به طور ناگهانی به طناب ثابتی که ایتالیایی ها گذاشته بودند رسید. ما مسیرمان را تمام کرده بودیم و بالاخره به مسیر نرمال خط الراس جنوبی وصل شدیم.
با قرار رفتن در یک شکاف بزرگ با یک تاقچه مناسب برای خواب، شب را گذراندیم. معلوم شد که شکاف، شکاف بزرگی در سراسر میدان برفی بالایی است که از دره، بالای «دابلام» دیده میشود. تجمل عدم نیاز به “حفاری” در یک طاقچه آشکار همراه با لوسترهای یخی که اتاق خواب ما را تزیین کرده بودند، الهام بخش مارتین شد تا نام کمپ را هتل ماریا کریستینا بگذارد، یک هتل بزرگ شیک واقع در سرزمین مادری خود. در حالی که در حال خوردن سوپ شکلات داغ و نخود بودیم، در مورد برنامه های روز بعد خود صحبت کردیم. یک روز استراحت کنیم یا برای قله برویم؟ کاملا خسته بودیم، اما لذت نزدیک بودن به قله تأثیرات آن را خنثی کرد.
صعود به قله
۷ نوامبر. اولین اردوی ما در سمت غرب کوه برای ما بادهای ملایم و بدون آفتاب صبحگاهی به ارمغان آورد. با فکر کردن به موقعیت خود در کوه، صعودی که ما را تا اینجا رسانده بود و منابع غذایی محدود ما، جای هیچ سوالی نبود که امروز به قله برسیم. ساعت ۹ صبح از ماریا کریستینا خارج شدیم و به سمت طناب های ثابت رفتیم که دو طول به سمت بالا در پایه یک خط الراس برفی در معرض دید قرار گرفتند. با دنبال کردن پله های بزرگ در برف که به سمت بالا منتهی شد و از دید خارج شد، ناگهان به بالا خیره شدیم و متوجه شدیم که بسیار نزدیک قله هستیم. نهایتا در پیش از ظهر بود که توانستیم روی قله گام بگذاریم.
حالا مسیر فرود در پیش بود. به سمت برج معروف زرد رنگ فرود آمدیم. طنابهای ثابت پایین برج زرد وجود نداشت و همین باعث شد فرودی خسته کننده ای پیش رو باشد. این در حالی بود که کوله های ما بیش از ۳۰ کیلوگرم وزن داشت. نهایتا آخرین قسمت فنی به پایان رسید و به بیس کمپ رسیدیم.
خلاصه:
منطقه: ماهالانگور، هیمال، نپال
مسیر جدید(مسیر لاگوناک): آمادابلام، ارتفاع ۶۸۱۲ متر، از طریق رخ شرقی به سمت راست مسیر جنوبی، صعود به قله در ۷ نوامبر ۱۹۸۵ (آپرین، هرینگتون، زابالتا)